ویژه ارسالی دوستی دو فرقه مسلمان

پذیرش مسئولیت
پیامبر اكرم (صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله):
أیُّمَا امْرِئٍ وَلِيَ مِنْ أمْرِ المُسْلِمِینَ وَلَمْ یَحُطْهُم بِما یَحُوطُ بِهِ نَفْسَهُ لَمْ یَرَحْ رائِحَةَ الجَنَّةِ.
هر کس بخشی از کار مسلمانان را بر عهده گیرد و در کار آن‌ها مانند کار خود دلسوزی نکند، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد. کنزالعمال، ج 6، ص 20، ح 14654


فضیلت نماز جماعت
پیامبر اکرم (صلّی‌ ‌الله‌ عليه وآله):
صَلاةُ الرَّجُلِ فِي جَمَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ صَلاتِهِ فِي بَيْتِهِ أرْبَعِينَ سَنَةً.
یک نماز جماعت بهتر از چهل سال نماز فُرادیٰ در خانه است. مستدرک الوسائل، ج 6، ص 446


آبروی مسلمان
پيامبر خدا (صلّى الله عليه و آله) :
مَن رَدَّ عَن عِرْضِ أخِیهِ المُسْلِمِ وَجَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ اَلْبَتَّةَ.
هرکس آبروی برادر مسلمانش را حفظ کند، بدون تردید بهشت بر او واجب شود. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 14


 پرستاری
پیامبر اکرم (صلّی ‌‌الله عليه وآله):
مَنْ سَعیٰ لِمَرِیضٍ فِي حَاجَةٍ ـ قَضَاهَا أوْ لَمْ یَقْضِهَاـ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.
هر كس برای نیاز بیماری بكوشد ـ چه آن را برآورده سازد، چه نسازد ـ مانند روزی كه از مادرش زاده شده، از گناهانش پاک می‌شود. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 16



سفر
پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ عليه وآله):سافِرُوا تَصِحُّوا وتَغْنَمُوا.
سفر کنید تا سلامت باشید و سود به دست‌ آورید. نهج الفصاحه، ص 519



 عیب پوشی
پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله):
مَن عَلِمَ مِن أخِیهِ سَیِّئَةً فَسَتَرَها، سَتَرَ اللهُ عَلَیهِ یَومَ القِیامَةِ.
هر که از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند. المعجم الکبیر طبرانی، ج 19، ص 440



پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله):
ما أصابَ المُؤمِنَ مِن نَصَبٍ ولا وَصَبٍ ولا حُزنٍ حتَّی الهَمّ یُهمُّهُ إلّا کَفََّرَ اللهُ بِهِ عَنهُ سَیِّئاتِه.
مؤمن را هیچ رنج و بیماری و اندوهی و حتی نگرانی‌ای نرسد مگر آنکه خداوند بدان وسیله گناهان او را بپوشاند. تحف العقول، ص 38


پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله):
مَن تَعَلََّمَ باباً مِنَ العِلمِ عَمَّن یَثِقُ بِهِ کانَ أفضَلَ مِن أن یُصَلِّيَ ألفَ رَکعَةٍ.
هر کس بابی از علم را از فرد مورد اعتمادش بیاموزد، برتر از آن است که هزار رکعت نماز بگزارد. وسائل الشیعه، ج 27، ص 27

 رسول خدا (ص) فرمود:
به انسان مؤمن، رنج و درد و اندوهی نرسد، مگر آن که خداوند به آن وسیله از گناهش چشم پوشد.
ابن‌شعبه حرّانی؛ تحف‌العقول



 پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ عليه‌ وآله):
أعظَمُ النّاسَ قَدْراً مَنْ تَرَكَ ما لا يَعْنِيهِ.
پُرارج‌ترین مردم كسی است كه آن‌چه را که به او مربوط نیست رها کند. نهج الفصاحه ص 68ح 355




خوش‌اخلاقی
پیامبر اکرم (صلّی‌ ‌الله‌ عليه‌ وآله):
إنَّ العَبْدَ لَيُدْرِكُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ القَائِم  ِ.
بنده با خوش‌اخلاقی به مقام روزه‌گیر شب‌زنده‌دار می‌رسد.

بحار الأنوار، ج 71، ص 373 
                             
 
 
 رسول خدا (صلّی الله علیه و ‌آله)
مَنْ أدَّی إلی اُمَّتِي حَدیثاً یُقامُ بِهِ سُنَّةٌ أو یُثْلَمُ بِهِ بِدْعَةٌ فَلَهُ الجَنَّةُ.
هر کس به امّت من حدیثی رسانَد که به سبب آن سنّتی بر‌پا شود یا در بدعتی رخنه افتد، بهشت از آنِ او خواهد بود. میزان الحکمه، ح 3340‍
 
رسول خدا (صلّی الله علیه و ‌آله):
أعْلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلْمَ النّاسِ إلی عِلْمِهِ.
داناترین مردم كسی است كه دانش ديگران را به دانش خود بيفزايد.
نهج الفصاحه، ص 69 ، ح360 

پيامبر خدا (صلّى الله عليه و آله):
الْخَطُّ الْحَسَنُ يَزيدُ الْحَقَّ وَضَحاً.
خط زیبا بر جلوۀ حق می افزاید. کنزالعمّال، ح 29304



 

پيامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله): الْمُسْلِمُونَ شُرَکاؤٌ في ثَلاثٍ: في الْمٰاءِ وَ الْكَلَإِ وَ النّارِ. مسلمانان در سه چیز شریکند: آب، مرتع، آتش(سوخت). میزان الحکمة، ح 9634


پيامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله):
لَيْسَ مِنْ حُبِّ الدُّنْيَا طَلَبُ مَا يُصْلِحُكَ.
جستن آنچه مايۀ سامان [زندگی] تو ست، نشانۀ دنيادوستی نيست. كنزالعمّال: ح5339



پيامبر خدا (صلی الله علیه و‌آله):
مَن قُتِلَ دُونَ مٰالِهِ فَهُوَ شَهيدٌ.
هرکه در راه [حفظ] مالش کشته شود، شهید است. دعائم الإسلام، ج1، ص398



 

پيامبر اكرم (صلی‌الله‌عليه‌وآله):
أفٍّ لِكُلِّ مُسْلِمٍ لا يَجْعَلُ في كُلِّ جُمُعَةٍ يَوْماً يَتَفَقَّهُ فيهِ أمْرَ دينِهِ وَيَسْألُ عَنْ دينِهِ.
وای بر مسلمانی که در هر جمعه، زمانی را برای یادگیری و پرسش از امور دینی خویش اختصاص ندهد. بحار الأنوار، ج 1، ص 176


   .

رسول خدا (صلّی ‌‌الله‌ عليه‌ وآله):
مُداراةُ النّاسِ نِصْفُ الإیمانِ، وَ الرِّفقُ بِهِْم نِصْفُ العَیْشِ.
مدارا کردن با مردم نيمى از ایمان است و ملاطفت با آنان نيمى از زندگی. کافی، ج 2، ص 117 


ادامه نوشته

زیبا ترین عشق مدیون تو است


در روايتي آمده است که در آن هنگامه حضرت زهرا (س) به حضرت علي (ع) گفت: چيزهايي در دل دارم که مي خواهم آنها را به تو وصيت کنم! علي (ع) فرمود:

اي دختر رسول خدا ، هر چه مي خواهي بگو!
دراين وقت علي (ع) کساني را که دراتاق بودند بيرون کرد و نزديک سر فاطمه (س) نشست، آن گاه فاطمه به سخن آمده گفت : اي پسرعمو ، هيچ گاه مرا دروغگو و خيانتکار نديدي، و از وقتي با تو معاشرت داشته ام نافرماني تو را نکرده ام!

علي (ع) در پاسخ او فرمود: پناه بر خدا! تو داناتر ، نيکوکارتر ، پرهيزگارتر، بزرگوارتر و نسبت به خداي تعالي بيمناک تر از آني که من بخواهم تو را در مورد مخالفت و نافرماني خود سرزنش کنم، و به راستي مفارقت و دوري تو بر من بسيار ناگوار است جز آنکه چاره اي از آن نيست...


آن گاه سخنان خود را ادامه داده فرمود: به خدا مصيبت رحلت رسول خدا (ص) را براي من تجديد کردي و مرگ و فقدان تو ، بر من بسيار بزرگ است. " فانا لله و انا اليه راجعون"! آه! که چه مصيبت دردناک ، جانسوز و غم انگيزي است! مصيبتي که به خدا سوگند جبران پذير نخواهد بود! دنباله حديث اين گونه است که در اينجا هر دو گريان شده و گريستند ، آن گاه علي (ع) سر فاطمه را برداشته به سينه چسبانيد و بدو فرمود: هر وصيتي داري بنما که من آن را انجام خواهم داد.

فاطمه عرض کرد: خدايت پاداش نيک دهد اي پسرعموي رسول خدا، نخستين وصيت من آن است که پس از من " امامه " دختر خواهرم را به ازدواج خويش درآوري ، چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است، و مردان نيز ناچارند همسري از زنان داشته باشند. وصيت ديگر من آن است:

که احدي از اين مردم که به من ستم کرده و حق مرا گرفتند ، در تشييع جنازه من و ديگر مراسم حاضر نشوند زيرا اينان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند، مبادا بگذاري يکي از آنها يا پيروان آنها ، بر جنازه ام نماز بگذارند... مرا شب هنگام در آن وقتي که ديده ها همگي خواب رفته اند دفن کن (1) و در نقلي هم آمده که فاطمه (ع) وصاياي خود را در رقعه اي نوشته و زير سرش نهاده بود و چون از دنيا رفت، علي (ع) آن رقعه را بيرون آورد و جملات زير را در آن مشاهده کرد:

" بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول الله، اوصت وهي تشهد ان لا اله الا الله، وان محمداً عبده و رسوله ، و ان الجنة حق و النار حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من في القبور. " يا علي انا فاطمة بنت محمد زوجني الله منک لا کون لک في الدنيا و الآخرة، انت ولي بي من غيري، حنطني و غسلني و کفني با لليل، و صل علي و ادفني بالليل و لا تعلم احدا، و استودعک الله و اقرء علي ولدي السلام الي يوم القيامة" (2) "

به نام خداي بخشاينده و مهربان، اين است آنچه دختر رسول خدا بدان وصيت مي کند، و اين وصيت را در حالي مي کند که گواهي مي دهد معبودي جز خداي يکتا نيست، و گواهي مي دهد محمد بنده و رسول اوست، و گواهي مي دهد که بهشت حق است، و جهنم حق است، و قيامت خواهد آمد و هيچ گونه شکي در آن نيست، و گواهي مي دهد که خداي تعالي هر کس را که در گورهاست مبعوث و زنده خواهد کرد. اي علي ! منم فاطمه دختر محمد که خداي تعالي مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنيا وآخرت از آن تو باشم، و تو در انجام کارهاي من سزاوارتر از ديگران هستي ! کار حنوط ، غسل و کفن مرا در شب انجام ده، و بر من نماز بخوان و شبانه مرا دفن کن، و کسي را خبر نکن ، تو را به خدا مي سپارم ، و بر فرزندان خود تا روز قيامت سلام مي رسانم (3)

منابع

1- بحار الانوار، ج 43، صص 192 و 191.
2- همان، ص 214.
3- همان، ص 214.

ایینه راستگو

چشمها را شستم،بار دیگر دیدم،با خودم گفتم شاید،سهراب

به تنهایی خود گوش فرا می داده

من نمی دانستم ،که شقایق چه گلی است

اما

خوب می دانستم

سطح سیمانی قرن چون آب

رمز شاعرانه سهراب است

و سپهری که به آنجا پرواز کرد

شاید اینک آنجا

مردم بالا دست

شاخه معرفتی می فروشند

که به هر گلبرگ آن

آب های گل شده صاف شوند

آری؟!سهراب به فکر خود و دیگر ها نبود

او به فکر مهر زهرا بود که چنین گِل شده است

راستی که چه زیبا گفته اند:

((آب مهریه زهراست بیا تا برویم))


قلم و نی

از نی تالاب عشق
قلمی ساخته ام
طرف دیگر آن را چون فلوت
پراداخته ام
می نویسم با قلم
می نوازم نت ها را یک به یک
دو ر می تا سی
....ماه گهگاهی در آسمان می خندد با هلالش
گاه خاموش است بی هلالش
آنگهی که قلمم
زیر درد دل شکست
عشق فریاد کشید
......حال دیگر همزمان که می نویسم،می نوازم
همچنان می دانم:
کین ساز شکسته اش خوش اهنگ تر است

سیب

من اگر می خندم

خنده ام بی جان است

جبر عکاس به لبخند لبانم سیب گفت

تو وجودت ؛علت صحنه زیبای  تبسم های شهر است

چهره ات  بر روی  دیوار تمام عکاسی های شهر ،تک نمایان گر زیبایی هاست

راستی بی تو

در چه عکسی به چه من باید بخندم؟!


بی نهایت کجاست؟!

بی نهایت کجاست؟!

بینهایت جایی است،که زمان از سپری کردن فکر خسته شود

 و نگاه از  رویت شکل به تنگنا افتد

و همان جایی  است

که چراغ از غم تنهایی  نور،به سیاهی بزند

بی نهایت شهر پشت آینه هایی است

که در مقابل به هم ایستاده اند

بی نهایت آنجاییست

که شب بی حوصله عشق به فرجام رسد

و کند اشک تماشای سراب

بی نهایت  جایی است

که عدد راه نیابد به ماشین حساب

همچنانی که تار موی

نتواند متحمل بشود،وزن سنگین گناه

بینهایت وقتی اغاز می شود که توقف بکند راه دریای هوا

همچنین آنجا ؛فاصله میان رگ و سلول تن است؛خط پایان ریاح

و مجانب های امواج صدا

شب بی ماه و خنده لاله عباسی ها

بی نهایت پایان نیست،یک غایت است

راه دیروز رسولان خدا

شاید امروز به دریا نرسد

رد پای اشک های ریخته در چاه نوا

در نهایت می توان گفت،بی نهایت دور نیست

بی نهایت اینجاست!!!!

که اگر دل را به دریا بزنی

و لگام از قلب خود بر دست اهریمن قرن باز کنی

 وشوی راز نهان داری ها

سهم دریا بودنت یک دنیاست

 وخدایی شدنت تا پایان

از ازل تا فردا

لبخندهای غریب

امروز که محتاج توام جای تو خالیست

فرداکه میایی به سراغم نفسی نیست

امروز اگر باز بیایی همه هستند

فردا اگرم باز بیایی همه رفتند

امروز که تو نیستی دل من بادگران است

فردا که بیایی که دگر هیچ کسی نیست

امروز که جای همه در قلب تو گور است

فردا که به توحید رسی قلب تو کور است

امروز که لبخند لبت با دگران است

فردا تو بمان با دگران،وای بحال دگران است


پا های برچیده شده

کودکی هایم را که به یاد می آرم

یاد اتل ومتل  هایی که

با پدر بازی می کردم

انتهای بازیمان

معمول ،معلوم بود

پدرم از یک پا

تا ابد ؛ پا برچین

تا که این قصه به اخرهای خود نزدیک می شد

 خاطرات جنگش را

باز هم یک به یک

برایم لالایی می کرد

دلنوازانه و زیبا بود

آخر قصه او؛ غصه بر چیده شدن هایی بود

که من آن وقت دگر در خواب

بازی های شب او را مرور می کردم

من در آین خواب منور دیدم

صورت ماه پدر را همچو خورشید درخشاند

ناگهان از خواب پریدم و دیدم که پدر
گوش تا گوش خیس از اشک و شبنم است
و پر از تلالو های  باروتی یاد

پیامک های.....


کاش دنیا
یکبار هم که شده
بازیش را به ما می باخت
مگر چه لذتی دارد
این بردهای تکراری برایش؟!...
 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر چه عاشقی پر شور بودیم
به خود نزدیک و از هم دور بودیم
شب و روز از جدایی می‌سرودیم
من و تو وصله‌ای ناجور بودیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به همین سادگی از چشم دلم افتادی
آخرین بار چنان برگ گلی در بادی
بیشمارند همه تیشه بدستان در صف
گرچه شیرین منی از دهنم افتادی
باز گویم که چه ساده در دلم جا کردی
نه به این سادگی اما تو ولی افتادی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ادامه نوشته

انتظار بازگشت نسیم

آن دمی چون که گون ز باد پرسید:

به کجا چنین شتابان!

وسلامی که  رسانید به شکوفه ها به باران

همه آرزویش آن بود که به یاری بهاران

ز شکفتن بیابان

باز باشد که بپرسد:

به کجا چنین شتابان؟!

زیبا ترین ترین ها

مهم نیست سابون را چگونه بنویسیم،با  ص یا با س

مهم این هست که کف کند

ادامه نوشته

دل نوشته های من

بوسه قطره ها

تو می گفتی که دلت از سنگ و چوبه عزیزم

اما من ندیدم اونو چون که اون،از شرم،خونه عزیزم

راه می افتادی بریم سوار کشتی بشیمو

ما هم مثل اون دوتا کفتر عاشق بشیمو

 دل به دریا میزدیم دنبال هم می رفتیمو

تا به اعماق می رسیدیم لبامون خشک می شودو

تو با اون لب های سرخت که به من می گفت بیا

هنوز اینجا جایی هست برای آب خوردنمون

کاش می شد با هم بریم  تو قصه ها جا بگیریم

جای کبری تو بودی که تصمیم عشق بگیری

آسمون می بارید و  شاباش عشقتو می داد

منم اونجا  بوسه به خاک زیر پات می زدم

چون می دونستم که باریدن ابرها هوس بوسیدن خاک زیر پات می مونه

ارزش گوهری داره که زیر آب می مونه

 تو فقط بیا بمون چون که چشات ذهن منه

همیشه تو خواب و رویا  داره هی داد می زنه

که خودت می دونی که جون منی عزیز من

کافیه چشمات و رو هم بزنی  شیطون من

شیطونک تا کی  می خوای این همه حرفا بشنوی

یا تو  شعرای من عاشق بد خط  گم بشی

 اشک من خدا می دونه خشک شده

تا نباشی بدون آب می مونه

اگه امروز من بیام عشقمونو یادت بره

روی  قلبت می نویسم که یه وقت یادت نره

امشب از اون شبایی نیست که بری عزیز من

من دلم گرفته بی درک  بد حال روز من

بمونو یه دست  بکش روی سرم

نا نگن بیچاره بی حرف مرد و رفت

سر قبرم اومدی نگو که بدبخت خیر ندید

بگو اونقدر سوخت برام تا گرم بشم که آخرش  جونش پرید

پر زدو رفت و رسید به آرزوی بوسیدن

خاک شدو می بوسه اون خاک زیر پای منو

چون که دوست داشت یه روزی مثل اون آسمون بشه

که دلش وقت گرفتن  ناز می کرد صورتمو

 اما من هر وقت که خیس از عشق شدم

با دو دستم  زدم انداختم  زمین قطره ها رو

بگو حالا  وقتی که برون میاد رو قبر من

تو هم اونجا می ایی بوسه به خاکم می زنی

گل من  پاشو برو بذار که بارون بند بیاد

تا که فردا بمونه جایی برای گریه هات

 

تو مرا چشم در راهم همه هنگام

اگر از خاطر زیبای تو من محو شوم

باز اگر بر در آن خانه زیبای دلت زنگ زنم

پشت چشمان تو من می بینم

که تو مرا چشم در راهی

همه هنگام!

پیامک از دیار دریا

باده پر خوردن و هوشیار نشستن سهل است

گر به دولت برسی مست نگردی مردی

***
فال حافظ زدنت از پی دلتنگی کیست؟
ما که هر لحظه به یاد تو دلتنگ تو ایم!!!

***
از سمرقند و بخارا می توان آسان گذشت
دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است

***
دست من خورد به یک بوته ترد
لمس کرد،ساقه ای کوچک را
شست من نیز خبر دار شد از راز شکفتن
و دلم باز به یاد تو تپیدن
و از تو گفتن

***
می توان دید رخ دوست به یک پلک پریدن تا مصر
بوی پیراهنت از  فاصله ها می اید؟؟؟

پرواز انوار

می نویسم باران

تا ببینم چه کسی می بارد؟!

وچنان می بینم:جز قلم اشک کسی بر شعر من جاری نیست

سالهاییست که من با قلمم همچوشم،

از جوانی که قلم در دستم،می نویسد با شور

 تا به هنگام،می نویسم ،اما

چون جهان تاریک است

هیچ یک از کلمات بر دفترم پیدا نیست

یا که چشمم پر جوهر شده است

یا تمام کلمات  ذهنم

که به تحریر قلم منجر شد

پر در آورده به سوی ابدیت رفته اند

به تجلی گه فهمیدنشان...

اینک این دفتر عمرم خالی است

از تمام کلماتی که در ان ها نور بود

می توانستند،خودبجای خورشید

بدرخشند نو کنند افکار را

اما

تا که این جوهر عشق در وجودم باقی است

مینویسم با آن

که جهان باغی است

که به زاییدن این انسان ها

می خورد آب و طرب می گیرد

باغبانی هم دارد

 مهربان است ،زیباست

حس گل را در درون غنچه اش می داند

کی بخندد که هوس رشد نکند

همچنان می داند

که جهان تاریک است،تا که انسان باقیست

و اگر تاریک است

*تک خدایی همگان را کافیست.......*

 

زیباترین مدل

زیباترین والیپیپر عشق

برای دانلود این عکس با اندازه واقعی اینجا را کلیک کنید