نکات جامانده کنکوری شیمی پیش دانشگاهی

به نام خدا

سلام

امروز به نکاتی چند از شیمی پیش دانشگاهی می پردازیم


برای دانلود این سری نکات اینجا را کلیک کنید

بهترین مثال برای  نسبیت خاص و همزمانی رویداد ها(به زبان ساده)


صد سال قبل از اين زماني كه هنوز فيزيك به درستي با نيوتن و قوانينش شناخته مي شد و هيچ كس به فكر كاستي هاي مكانيك نيوتني نيفتاده بود ، آلبرت انيشتين در مقاله اي تحت عنوان « درباره الكترو ديناميك اجسام متحرك» چنين نوشت: « هيچ يك از ويژگيهاي واقعيتهاي مشاهده شده با مفهوم سكون مطلق ارتباط ندارند، ...براي تمام دستگاههائي كه معادلات مكانيك در آنها بر قراراند ، معادلات الكتروديناميكي و اپتيكي نيز در آنها برقرار خواهد بود...بر اين اساس اينشتين دو فرض اساسي بسيار مهم اما ساده كرد كه به جرات مي توان گفت: اين دو فرض ضمن اينكه براي بيان يك نظريه ساده و سازگار الكترو ديناميك اجسام متحرك ، بر پايه نظريه ماكسول براي اجسام ساكن ، كاملاً كافي اند ،دنياي فيزيك را نيز دگرگون كردند .

فرض هاي انيشتين كه بعدها اصل نسبيت انيشتين ناميده شد ، نسبت به فرض هاي نيوتن(اصل نسبيت نيوتني) اين رجحان را دارند كه فراتر از قوانين مكانيك ، تمام قوانين فيزيك را نيز در بر مي گيرند.

انيشتين فرض هاي خود را اين گونه بيان كرد:

1 - قوانين فيزيك در تمام دستگاههاي لخت يكسان هستند و هيچ دستگاه لخت مرجحي وجود ندارد ( اصل نسبيت ).

2 - در فضاي تهي مقدار سرعت نور در تمام دستگاههاي لخت يكسان و برابر با C است ( اصل ثابت بودن سرعت نور).

در حقيقت اصل نسبيت انيشتين اعتقاد به اين موضوع دارد كه ما فقط از حركت نسبي دو دستگاه مي توانيم صحبت كنيم و به هيچ عنوان نمي توانيم به وسيله اندازه گيريهاي فيزيكي بگوئيم يك دستگاه لخت به خودي خود ساكن است يا متحرّك.

تئوري نسبيت خاص انيشتين پيشگوئيهاي مختلفي مي كند كه حقيقتاً برخي از آنها در جهت مقابل مشاهده هاي ما و به عبارت ديگر تصورات اوليه ي ما از آنچه به وقوع مي پيوندد مي باشد توجه به اين نكته بسيار مهم است كه اين پيشگوئيها با چارچوبهاي مرجع مختلف ثابت و متحرك با سرعت نسبي V در ارتباطند و نيز در نسبيت تنها زماني نتايج را قابل قبول مي دانيم كه سرعت V يك كسر متعارف از C سرعت نور باشد. ( به عبارت ديگر V/C براي ما تعريف شده باشد ).

دو پيشگوئي اساسي و مهم كه انيشتين با نسبيت خاص مي كند يكي انقباض طول و ديگري تاخير زمان است.

همان طور كه از گذشته مي دانيم انقباض طول به نتيجه ي اندازه گيري يك جسم در دو چارچوب مختلف اشاره دارد ، اگر در چارچوب مرجع ثابت طول اندازه گيري شده باشد ، در چارچوب ديگري كه نسبت به چارچوب مرجع اوليه حركت دارد طول منقبض شده به نظر مي رسد ، و يا به عبارتي ديگر حركت جسم در طول حركت نسبي اش منقبض شده به نظر مي رسد .

تاخير زماني نيز به اين واقعيت مهم اشاره دارد كه زمان بين رويدادهائي كه در موقعيت هاي يكسان از چارچوب اندازه گيري ثابت هستند كوتاهتر از زماني است كه به وسيله يك ناظر در چارچوب متحرك با سرعت Vاندازه گيري مي شود ، به عبارتي ديگر اين طور گفته مي شود كه به نظر مي رسد ساعتها كندتر كار مي كنند .

در اصل يكي از مهمترين اين نتيجه ها نسبي بودن همزماني است كه مي توان گفت اين مطلب تعبير ديگري از تاخير زماني است و به اين صورت توضيح داده مي شود كه اگرچه ممكن است از ديد يك ناظر در يك چارچوب مرجع دو رويداد در دو مكان متفاوت كاملاً همزمان باشند اما از ديد ناظر ديگر كه در چارچوب مرجع ديگري قرار گرفته است اين اندازه گيري به صورت همزمان نيست و اين طور بيان مي كنيم كه همزماني نيز يك مفهوم نسبي است .

از آنجا كه انقباض طول و تاخير زماني از مهمترين مسائل در فيزيك نسبيت هستند به تفسير و حل يكي از مهمترين مسائل در اين مورد مي پردازيم :

فرض کنید شما خارج یک قطار هستید و  از دور به ریل این قطار نگاه می کنید.ریل در نگاه شما یک خط مورب است که در انتها به هم برخورد می کند یعنی همان هندسه نا اقلیدسی و قطاری که روی این ریل در حال حرکت است در انتها که دوریل موازی به هم می رسند  از ریل خارج می گردد.این در حالی است که ناظر داخل خود قطار هرکز همچنین موضوعی را در  انقباض طول  درک نمی کند. یعنی در واقع شبیه شکل زیر

دید ناظر بیرون قطار به ریل:

اما خود ما می دانیم که دو خط موازی هم در بینهایت به هم  نمی رسند پس

نسبی بودن  موارد چون جرم ٰطولٰ حجم با دید ناظر تغییر می کند ونسبی هستند

نوشته:عرفان مرادی

و

طیبه طهماسبی

نظریه ای از قرآن در علم ثابت شد وآسمان هفتم به نظریه  رسید...(نظریه آسمان هفتم)

نظریه بزرگ اینشتین در مورد  انحنای فضا –زمان چیست؟

ایا  زمان در گرو  افکار و مستقل از ثانیه هاست؟

ایا سرعت نور بالاترین سرعت شناخته شده است؟

ایا نظریه اینشتین هنوز نفس می کشد؟

ایا سرعت زمان با سرعت نور برابر است؟

ایا سرعت زمان خارج از بعد جسمانی است؟و جهان چقدر بزرگ است؟

جهان در گرو چند دنیاست؟

یک نظریه کامل از  فضا این نکته را  می رساند که علت پایین افتادن سیب از درخت  عدم بالا رفتن آن جاذبه نیست بلکه به علت انحنای فضا –زمان است.در واقع زمان در مسیر حرکت به سوی بی نهایت  انتهایی را  اختیار می کند و خسته از حرکت  می ایستد  و نهایتا اگر سرعت نور  را سرعت مافوق حرکت بدانیم به نظریه انحنای فضا-زمان نابغه قرن_پرفسور آلبرت اینشتین-هم می توانیم اطمینان و تکیه کنیم

ایا نابغه قرن ما  وسعت معراج  حرکت اسمان را درک می کرد و می دانست این کهکشان و فضا تا چه اندازه وسعت دارد؟

یک نظریه منقول از  نویسنده این سایت به ان اشاره دارد که ایا جاذبه مشتری نیز در گرو انحنای فضا –زمان است و این مشتری با بزرگی 12برابر قطر زمین که در مداری بدور خورشید می چرخد انحنایی در این نظریه دارد.

در فضا اغلب سیارات بزرگ نظیر مشتری در مداری تقریبا دایره ای شکل بدور  ستاره خود در حال گردشند در حالی که سیارات کوچک تر در مدارهای نزدیک به مدار دایره ای شکل می چرخند/علت یضی بودن این مدارها چیست؟

ایا می توان گفت جابه جایی  کهکشان ما در فضای بیکران اسمانها  در نتیجه گذر زمان از  مسیر حرکت در بعد فضایی است؟

این هفت آسمان کجاست؟!

ایا باید برای سفر به  کرات و فضا های دیگر به علوم ماورا طبیعت دست زد؟ایا می توان از سرعت اجنه برای حرکت با سرعتی ما فوق نور استفاده کرد و با همکاری با اجنه و تفکرات انس و جن به تحقیقات ادامه داد و این موجودات ناقل  ما برای ابعاد مختلف فضا باشند؟

این نظریه را می توان در گوشه ای از ذهن خود جای دادکه که زمان با سرعت خود در گذر از  قسمت های مختلف فضای کهکشانها و به رقابت با سرعت ها می گراید.یعنی اگر زمین یکبار دیگر از مکانهایی که  که عبور کرده بگذرد تاریخ یکبار دیگر تکرار می شود و نظریات و پیش بینی های  قدیمی ها در مورد وضع قرار گرفتن ستاره ها و حرکات زمین  علت  پیش بینی و طالع نگری آنها  در مورد بخت و اقبال بوده است و انها را تصدیق می کند؟!اگر این نظریه را قبول کنیم که تمامی  کهکشانهای موجود  قابل رویت  دید و نظر تلسکوپ ها و خیالات ما تنها بخشی از جهان خارج هستند که وجد دارند و تمامی این کهکشانها در یک فضای بیکران قرار دارند  و دوباره اگر از آسمان دوم به این ها بنگریم  انها را همچون زمین تنها گویی جادویی زمان دیده می شوند.یعنی اگر تمامی این کهکشانهایی  که تا بحال کشف کرده ایم و توسط تلسکوپ دیده ایم داخل یک کره  به حجم نا محدود تصور کنیم ،این کره که شامل تمامی کهکشانهای اطراف دیده ماست و تمامی ستارگان با فواصل کهکشانی خود در آن جای دارند و مانند ما هیان در اب  شناورند و  به حرکت خود ادمه می دهند و در مقبل دیگر کرات قرار دارند و یک نقطه از آسمان دوم را می سازند.و این پیچیدگی را می توان  درک کرد که تمامی سیارات و ستارگان  و کهکشان ها  تنها بخشی از  یک کره ای  هستند  که با حجم بی کران خود و فضای نامحدود  در ان در حرکتند و این کره انها را در خود جای میدهدو راز بوجودآمدن سیاه چاله های فضای را می توان دریافت،بدین صورت که هر گاه حرکت و شناور شدن این اجرام در فضا گردابی شود  با عث بوجود امدن این سیاه چاله ها می شوند و باعث بوجود آمدن گرداب های عمیقی که می توانند ستاره ها را هم در خود  بپیچاند،شود

از روی دیگر بر طبق این نظریه می توان  علت پاشیدگی و منفجر شدن یک ستاره را در  این مورد  و خالی ماندن فضای حجم داخل کره را  فهمید که با  به وجود آمدن این گرداب سیاه چاله ای و پایین آمدن فشردگی  مواد  فضای  شاهد از بین رفتن و  کم تحمل بودن برخی ستاره ها شد و فشار این گرداب را در  انفجار این ستاره ها بود.یعنی در واقع  اگر برای مثال یک لیوان را پر از آب کنیم و ان را با حرکت قاشق  حرکتی گردابی  بوجود آویم و انگاه  در مکانی با عدم حضور میدان  و جاذبه می توانیم حل شدن دانه های شکر  را در داخل ان همانند منفجر شدن ستارگان در نظر بگیرم و با قیمانده دانه های شکر سر سخت تر و دور تر از مرکز و  خارج از پیچیدگی گرداب در صورت عدم ته نشینی و باقی مانده در فضای خود اسرار  درامان ماندن  زمین از بلایا باشیم.

 جنبه دیگر این نظریه  این است که تمامی ستارگان و کهکشانها که در این کره  با فضا و حجم نامحدود گنجانده شده اند توسط این کره در بخشی از آسمان دوم قرار دارند که اگر بیشتر به ان بنگیرم  در مقابل چندین  میلیارد از این کره ها می توان  گفت که تمامی آنها باز در کنار هم قرار می گیرند و  و آسمان  سوم را تا آسمان هفتم می سازند.اگر این نظریه قابل قبول باشد  می توان علت  انحراف  از مدار  وبیضی بودن  مدار سیارات بزرگ را بر دور ستاره خود به علت جذابه و یا نیروی دیگری از جانب کرات دیگر آسمان سوم به حساب اورد.و علت کم منحرف شدن  سیارات  کوچک چون زمین  را به علت  کوچک بودن آنها قلم داد کرد و کشیدگی اغلب انها و جابه جایی برخی ستارگان را بر نیرویی از جانب  کرات و نیروهای آسمان دوم  شمرد.


یک مثال آسان از این نظریه این است که  ما ذره ای از یک  میز یا یک فرش هستیم که این  میز یا فرش در اتاقی قرار دارند که این اتاق  همانند همان کرات اسمان دوم در خانه ای در مقبل دیگر اتاق ها هستند و این ها همه قسمتی از خانه هستند و این خانه خود در یک مجتمع آپارتمانی  شامل این خانه هاست و این مجتمع در یک شهر و این شهر ها در یک استان و این استان ها در یک کشور و این ها همه در زیر مجموعه کشوری با بزرگی آسمان هفتم در  حرکت و تعلق اند و ادامه دارند که خارج از تصور انسان نیز هست. و این بزرگی خارج از اعداد  حتی با مافوق ترین سرعت  است.

ایا مشکل بشر تنها عمر و زمان  محدود است یا محدود بودن علم و تصور؟!

 ایا می توان برای سفر به بعد هایی که در این نظریه امده است با علوم خارج  به بحث بنشینیم؟

یک نظریه دیگر این است که برای سفر  به این ابعاد فضایی و رسیدن به این فواصل باید با علم انس جن  تلاقی پیدا کنیم و اجنه را حامل پیامها ی خود و ناقل علوم خودذ گردانیم. ایا اجنه هم  مسخر انسان می شوند و سرعت زمان ونور را می پیمایند؟ و ما را در این را یا ری می کنند؟

این نظریه همچنین بیان می کند که  اسمان مانند پرده ای است  توسط ستارگان نگه داشته شده است،فرض کنی د بخواهید یک پارچه را به سقف  اتاق خود ببندید و پونز هایی آن پرده را به دیوار اتاق محکم کنید تا ستون هایی برای نگه داری این پارچه به  اطاف محوطه اتاق بالشند و این  پارچه را می توان در مثال آسمان گفت و این پونز ها را می توان  ستارگان کهکشان در نظر گرفت که هر یک  این صحنه آسمان را  نگه داشته اند و با از بین رفتن این پونز ها و جدا شده انها از صحنه اسمان معلق در فضا خاموش  و مرده باقی می مانند و با از بین رفنت هر یک دیگری متولد می شود تا تعادل  نگه داری و برپایی اسمان ثابت بماند  ستون آسمان ها و هستی باشد.

و خدا بزرگ تر است................