بی نهایت کجاست؟!

بینهایت جایی است،که زمان از سپری کردن فکر خسته شود

 و نگاه از  رویت شکل به تنگنا افتد

و همان جایی  است

که چراغ از غم تنهایی  نور،به سیاهی بزند

بی نهایت شهر پشت آینه هایی است

که در مقابل به هم ایستاده اند

بی نهایت آنجاییست

که شب بی حوصله عشق به فرجام رسد

و کند اشک تماشای سراب

بی نهایت  جایی است

که عدد راه نیابد به ماشین حساب

همچنانی که تار موی

نتواند متحمل بشود،وزن سنگین گناه

بینهایت وقتی اغاز می شود که توقف بکند راه دریای هوا

همچنین آنجا ؛فاصله میان رگ و سلول تن است؛خط پایان ریاح

و مجانب های امواج صدا

شب بی ماه و خنده لاله عباسی ها

بی نهایت پایان نیست،یک غایت است

راه دیروز رسولان خدا

شاید امروز به دریا نرسد

رد پای اشک های ریخته در چاه نوا

در نهایت می توان گفت،بی نهایت دور نیست

بی نهایت اینجاست!!!!

که اگر دل را به دریا بزنی

و لگام از قلب خود بر دست اهریمن قرن باز کنی

 وشوی راز نهان داری ها

سهم دریا بودنت یک دنیاست

 وخدایی شدنت تا پایان

از ازل تا فردا