صدای قاشق ها
خواب دیدم
در اتاق زندگی خوابیده ام
و
خواب می بینم که شعرم روی گلبرگ هوس ها می خزد
ناگهان از خواب پریدم
و دیدم
که در خواب
خوابی دیده ام
شکر گویان ؛به درختی
رسیدم ،که شعرم روی برگهایش ؛از شدت برق، شبنم بود
من دویدم سمت دریا
آب را با مشت خود برداشتم
همه قطراتش، پر از رنگ کلام شعر من بود که آنجا موج داشت
کلمات ذهنم
همه در دریا بود
موج میبرد آنها را، به شهر آشنایی ها
من در آن روز پر از شوق بودم
پر احساس شنا
....من شنا کردم،تا آن طرف ارزش ها
ماهیان را دیدم
شعر هایم را با لبان خشک خود می خواندند
اما
در تعجب بودم،چرا
من که از شنای در آب
آن همه ترس داشتم
سالم از آب به خواب برگشتم
وقتی این بار که از خواب پریدم
دیدم
مادرم دارد
ظرف ها را می شوید
و صدای چین و واچینِ بهم خوردن قاشق ها راکه
زیر شیر آب ظرف شویی بود
به گوشم در خواب
جای ماهی ها
شعر هایم را می خواند.....

وبلاگي از شهرستان ساوه