به نام او که سرخ رویی ما به مدد لعل لب اوست

به نام خدایی که
انسان را آفرید تا او را بیازماید از سوی اطاعت و او را عقل فرمود تا او را به چالش کشداز سوی دوست داشتن
وبه نام اوکه
اگر حکم کند محکومیم و اگر شکر کند
محبوب،اوکه در خلقت انسان آنچنان ظرافت به
خرج داده است که هیچ انسانی از پنج انگشت خارج نشود و هیچ ابرویی زیر چشم نیاید
وهیچ چشمی به بویایی عادت نکند مگر به حکمت
وهمچنان او را
که اگر به محبوبانش قسم دهی به تو عنایت کند و از در اجابت به انابت تو پاسخ فراخی نعمت دهد و اگر شکرش ،تورا بهشتی که وصف
ان در سخن نگنجد و عقل از توصیف مقامات آن
به تمثیل افتد
وسپاس او راست
که خورشید را در آسمانی آفرید که از حد خود تجاوز نکرده و به سبب غضب بر کافران ،مومنان را نبلعد و
با آن عظمت آنچنان پایدار باشد که اگر ما را به جزای کفران
ببرند و دیگر از ما نشانند که بیش
پایدارتر باشند ،همه به فرمان وی به نام او پایدارند و دیگردست درازی به انچه
برایشان مقدر شده حرص نورزند جز ادمی که به حد معین قانع نباشد و از فرط نعمت
شاکری بجا نیاورند که به هر لقمه که از
گلو پایین برند به تمام از مقدرات خداوند
پیروی می کنند که مانع خبه شدن شود وهمچنان که سیر کند او را از
برایش شکر طباخ کنندو شکر انکه هنر نمود تا طبخ به افزایشات افراد شامل شود نه
خدایی را سپاس
که ستارگان را ستون هایی بر فراز چشمان ما
افرید تا بدان ها بنگریم و سپاس او را بجا آوریم
که هیچ یک بر ما فرو نریزند
وانچنان به چشمان تمام به نظر آیند که نه
چشم کوچک شود و نه ستاره
و مخصوص پروردگار است ستایشی که بی منت از او به ماست و از ما به او به سبب نگاه کردنش
و او خدایی است که
صحنه آسمان را بدون ستون آفرید و به ستارگان مزین کرد و با آبگینه ای آنها را
انچنان با نور ایزدی خویش تلالو داد
که هر غمزه از انها در هر پهنه دامان شب
نشان از توجه هر شب و نور روز نشان
توجه همیشگی او به موجوداتی است که در ابادانی این زمین جز به کشتار و ویرانی به
چیز دیگر نمی اندیشند
اوست خدایی که
اگر لاله را آفرید آن را رها نکرد مگر
وقتی که از غدر خواست که به فصل خزان نیز
استوار باشد که این را خداوند مقرر کرده بود تا
از جسم خود به سوی او بشتابد اما
او از خدایی نترسید _که بزرگی اش آنچنان است که تمام گیتی را درنوردد و هرجایی که
تو فکر می کنی باشد وانجا که به درک تو نمی رسد
انجا زیباتر است
و انچنان زیبا و
بزرگ که اگر فکر کنی از درک تو خارج شود چنانی که به کفر رسی و از صیغه_لیس کمثله
شی_بیرون آیی و بدو منکر شوی که کسی نیست ،آنچنان گوش و چشم داشته باشد که تمامی
احوال موجودات را همزمان با هم
بشنود،ببیند و اجابت کند _و از مرگ
ترسیدی
خدایا به انچه
داده ای ما را قدرتی ده تا از بر در آییم و به جان تو را
بستاییم و آنگونه ما را بنما تا بتوانیم ذره ای
از آنچه به ما لطف کرده ای را بجای اوریم
