آب

قطره ای آب اگر مهریه زهرا بود

یا اگر قیمت آن را آسمان می پرداخت

می شد از فرات چشمان حسین

قطره ای مرهم زخم های پدر پیدا کرد

یادش آن روز بخیر

کوفیانی که به آوردن شیر

تشنه لب بر کوچه ها می بردند

سر برده هایی را که

قیمت خونشان

شاباش سنگ باران بود

آری؟!

من به این می اندیشم

که چه سرابی شده است

مهریه دخت نبی.....

مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست / هر کسی نغمه خود خواند و از از صحنه رود / صحنه پیوسته بجاست / خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد