صهّاک کنیزی حبشی بوده که از آن عبدالمطلب بوده و شترهای او را

به چراگاه می برده است. صهاک در اثر ارتباط با شخصی به نام

نفیل صاحب پسری به نام خطاب شد .

پس از اینکه خطاب به حد رشد رسید ،

در اثر ارتباط نامشروع او با مادر خود (صهّاک) ،

دختری به نام حنتمه ، به دنیا آمد . صهّاک بدلیل ترس از مولایش آن

دختر را در پارچه ای پیچیده و بر سر راه گذاشت .

هاشم بن مغیره او را یافته و به خانه برد و بزرگ کرد .

وقتی حنتمه به حد رشد رسید ، پدرش خطاب او را از هاشم خواستگاری کرده

و با او ازدواج کرد و در نتیجه این ازدواج موجودی به نام « عمر لعنتی » به دنیا آمد .

یعنی خطاب پدر و جد و دایی عمر بوده و حنتمه مادر و خواهر و عمه او بوده

است که این نسب به قدری مشهور بوده که در موارد مختلف وارد شده

که هر گاه می خواستند عمر را با حقارت خطاب کنند ، می گفتند :

« یابن الصهاک الحبشیه » که اشاره به نسب اوست .

منبع : ( بحار الانوار ۳۱/۹۷ و ۱۰۶ )

1- خطاب= صهاک + نوفل


2- حنتمه = صهاک + خطاب


3- عمر = حنتمه + خطاب


خطاب پدر عمر است معلوم است .

دائی عمر است چون خطاب و حنتمه هر دو مادرشان صهاک است

وخواهر وبرادرند .وپدر بزرگ مادری عمر است چون خطاب پدر حنتمه است

حنتمه مادر عمر است که واضح است .خواهر عمر است

چون پدر هردو یکی است که خطاب باشد . عمه عمر است

چون با خطاب پدر عمر ؛ خواهر وبرادرند وهردو مادرشان

یکی است که صهاک باشد .


البته کلبی نسّابه معروف عامی که از علمای نسب شناس است

معتقد است که مادر نوفل هم صحاک است بطریق زنا.

حال نسبتها راخود بسنجید و داوری کنید


حديقه الشيعه ص ۳۶۶ لئالی الاخبار ج۵ ص ۵۲ بحار ج۸ سنگی

ص ۲۹۵ و جلد ۳۱ ص 109

http://www.yabentamohamad.blogfa.com/cat-6.aspx :منبع

 

در کتاب شاخه طوبي صفحه 1 عالم جليل القدر شيخ يوسف بحراني و محمد بن السايب کلبي و ابي مخنف لوط بن يحيي ازدي در کتاب صلاة در معرفت صحابه و کتاب التنقيح در نسب صريح روايت کرده اند از عبدالله بن سيابه که او گفت: نکاح شبه از اقسام نکاح حلال است و متولد از شبهه و زنا نجيبتر است از ولد فراش و گاه در بعضي نسبتها کراماتي اتفاق مي افتد که مناسب حال و سزاوار شان اوست از ارتباط نسبت بعضي به بعض و عرب فخر مي کرد اگر اين قسم نسبت در خودشان يا در چهارپايان ايشان بود. شاعري در تعريف شتر خود گفت: ...

بعد از آن گفته: نفيل از حبشه بنده کلب بن لوي بن غالب قريشي بوده است. بعد از مردن کلب عبدالمطلب او را متصرف شد. و صهاک کنيزي بود که از حبشه براي آن جناب فرستاده اند. روزها نفيل را به چراندن شتران و صهاک را به چراندن گوسفندان به صحرا مي فرستاد و در چراگاه ميان ايشان تفرقه مي انداخت. روزي اتفاق افتاد که اين دو در چراگاهي جمع شدند. نفيل عاشق صهاک شد. و عبدالمطلب زير جامه پوستي بر پاي صهاک کرده بود. و بر آن قفلي زده بود و کليد آن را با خود نگاه مي داشت. چون نفيل اظهار ميل و خواهش جماع کرد، صهاک گفت: راه اين کار مسدود است با اين لباس پوست که پوشيده ام و اين قفل که بر آن است. نفيل گفت: به جهت آن حيله کنم. پس قدري روغن گوسفند گرفت و آن پوست و اطراف آن را نرم کرد و آن را پايين کشيد که تا زانو رسيد پس با او جماع کرد. و به خطاب حمل برداشت. چون صهاک زاييد از ترس جناب عبدالمطلب آن را در مزبله انداخت و زن يهوديه نانوايي او را برداشت و تربيت کرد. چون بزرگ شد شغل هيزم کني پيش گرفت. از اين جهت او را حطاب (با حاء بي نقطه) مي گفتند. و در زبانها به غلط خطاب شد. و صهاک در نهان گاه گاه او را سرکشي مي کرد. روزي در نزد او کج شد بود. کفل او نمايان شد. خطاب برخاست و نداست که او کيست. و با او جماع کردو حامله شد به حنتمه! او را نيز بعد از زاييدن به مزبله انداخت و هشام بن مغيرة بن وليد آنرا برداشت و تربيت کرد و از اين جهت در نسب به او نسبت مي دهند. چون بزرگ شد خطاب در خانه هشام تردد مي کرد، حنتمه را ديد، در نظرش مرغوب افتاد و خواستگار شد. هشام حنتمه را به او تزويج کرد و از او عمر متولد شد. پس خطاب والد عمر است به جهت اينکه از نطفه او حنتمه او را زاييد و جد اوست چرا از زناي او با صهاک حنتمه متولد شد. و چون حنتمه و خطاب از يک مادرند، پس خطاب دايي و جد مادري و پدر اوست. و حنتمه مادر اوست که او را زاييد و خواهر او چون عمر و حنتمه از يک پدرند و عمه او زيرا که حنتمه و حطاب از يک مادرند که صهاک باشد. اين است ملخص کلام کلبي و ابو مخنف را در اين مقام کلام طويلي است که از ذکر آن مي گذريم.

و نيز از کتاب مثالب محمد بن السايب نقل شده که بعد از زناي نفيل با صهاک عبدالعزيز بن رياح نيز با وي مواقعه کرده و خطاب منتسب به اين دو نفر است. ابن حجاج شاعر گويد:

من جده خاله و والده ... و امه اخته و عمتهاجدر ان يبغض الوصي و ان... ينکر يوم الغدير بيعته

ترجمه: کسي که جد مادري او دايي و پدر او هم هست و مادرش خواهر او و عمه او هم هست. چنين نسبي سزاست که وصي پيامبر ص را دشمن دارد و بيعت خود را با او در روز غدير منکر شود.

و همچنين در جلد سوم شرح نهج البلاغه صفحه 50 مرحوم خويي آمده است که علامه حلي در کشف الحق گفته است: کلبي از رجال اهل سنت است که در کتاب مثالب گفته است: صهاک کنيزي حبشي متعلق به هاشم بن عبدمناف بوده است که نفيل پسر هاشم با او نزديکي کرده و پس از او عبدالعزي پسر رياح با او نزديکي کرد، سپس صهاک پسري زاييد به نام نفيل که عمر بن خطاب است.

به طریق مخالف در کتاب نهایه الطلب خلیلی مذکور است که خطاب الاغ فروش بود و خطاب اسم او نیست و لقب اوست و چون مردم مادر زناکار او را بسیار خطبه میکردند از این جهت ملقب به خطاب شد

هشام ابن السائب کلبی که از علمای سنیان است در کتاب مثالب الصحابه و کلبی نسابه شافعی گفته که صحاک حبشیه کنیز هاشم ابن عبد مناف بود و نفیل پسر هشام با وی زنا کرد و عبدالعزی بدنیا آمد وبعد از آن عبدالعزی با صحاک مادر خود زنا کرد که نفیل به دنیا آمد که جد عمر است وگویند که آبا اجداد عمر تا هفت پشت حرام زاده بودند

وهمچنین در زمان خلافت عمر بن خطاب، عمر بن عاص والی مصر بود. عمر او را به مدینه احضار کرد. وقتی عمر عاص رسید. عمر بن خطاب از او پرسید: چند روز در راه بودی؟ جواب داد: 20 روز. عمر با تمسخر و کنایه گفت مانند عاشقان آمدی!

عمر عاص جواب داد: مرا مانند تو ای عمر، زن زناکار در ایام حیض خود حامله نبوده و مرا فاحشه ها بعد از تولد در پارچه خون حیض خود قنداق نکرده اند.

(عمر بن خطاب در محله بدنام فاحشه ها و در میان فاحشه ها به دنیا آمده و چون لباس نوزاد نداشته به وسیله پارچه حیض فاحشه ها قنداق شده است)

منابع این مطالب در منابع اهل سنت:النهایه فی غریب الحدیث، نوشته ابن اثیر جدری، جلد اول، صفحه 15و

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید شافعی، جلد12، صفحه 39

وهمچنین عمر بن خطاب " می گوید :

« أیها الناس ! تعلموا أنسابکم أرحامکم ولایسألنی أحد ما وراء الخطاب »

« ای مردم ! نسب خود را یاد بگیرید و کسی از قبل از خطاب از من سئوال نکند »

تاریخ المدینة المنورة ج 3 ص 797