ناله مرغ مهاجر
مردم دانه بدست
خنده هاشان همه از روی ریاست
دلشان سنگ سیاست
شعرشان بوی تملق
عشقشان باد هواست
ما در این شهر دویدیم و دویدیم چه سود؟!
سیلی از دوست که خوردیم چه شد؟!
شاهد از دشمن خود خانه داروغه که بردیم چه شد؟!
و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد
نکند از هوس دانه ارزن به زمین بنشینی!!
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم تیر ۱۳۹۱ ساعت 10:20 توسط عرفان مرادي
|