به دم زنده گردان و جانم بده
نیا
باران زمین جای قشنگی نیست.....
من
اهل این زمینم خوب می دانم
در
اینجا یک سراب است شوق یک دریا شدن
نیا
باران زمین جای به هم پیوستن چند رود نیست
زمین
تنها جای آدم است
در
اینجا اسمان را صبح هنگام خط خطی میکنند با رنگ رحم
قلم
تند حقایق تلخی را می نویسد روی عرش
آسمان
هم آن را می شنود،می بارد بر سر خلق
نیا
باران در اینجا هیچ معشوقی جدا از غم نیست
جدایی
عادت تنهایی وبه خود فکر کردن است
فرصت
اشنایی با خود......
آسمانم
این زمین جای گریستن نیست.....
در
اینجا خوب رویان ،دل و قلبی ز سنگ دارند
خدا
را می گریانند اندر آسمان
و
خدا با تمام اینها
می
بخشد،می بارد،می رویاند روی خاک
من
از جنس همین خاکم؛می دانم
همین
اشک خداوندی است که رویانده مرا
نیا
باران،بیا ای برف
زمین
را عیب پوشان و حقایق را غیب گردان
تا
به فصل خوب روییدن،زمین را منقلب گردان
به
سوگند نشستن در کنار جلگه آرامش و خوب زیستن
وبه
سوگند رهایی از تن ابر سیاه اسمانی
تو
ای خوب:آن هنگام بیا و
به
دم زنده گردان و جانم بده
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 6:32 توسط عرفان مرادي
|